حکایت اول
چه کنم با شرم ؟
مردی از اهل حبشه نزد رسول خدا – صلوات الله علیه و آله- آمد وگفت : « یا رسول الله ! گناهان من بسیار است . آیا در توبه به روی من نیز باز است ؟ » پیامبر (ص) فرمود : « آری ، راه توبه بر همگان ، هموار است . تو نیز از آن محروم نیستی .»
مرد حبشی از نزد پیامبر (ص) رفت . مدتی نگذشت که بازگشت و گفت : « یا رسول الله ! آن هنگام که معصیت می کردم ، خداوند ، مرا می دید ؟» پیامبر (ص) فرمود : « آری ، می دید .» مرد حبشی ، آهی سرد از سینه بیرون داد وگفت : « توبه ، جرم گناه را می پوشاند ؛ چه کنم با شرم آن ؟ » در دم نعره ای زد و جان بداد .
بر گرفته از کتاب حکایت پارسایان نوشته استاد رضا بابایی